همیشه می شه برگشت ... البته اگه پلی باشه برای بازگشت....
می ترسم...
می ترسم پل های پشت سرم را خراب کرده باشم.
می ترسم راهی برای برگشت نداشته باشم.
می ترسم از اشتباهاتم.
می ترسم که مرا پایین بکشند در اوج تباهی و سیاهی.
می ترسم از دور شدن.
می ترسم از گم شدن.
می ترسم از خراب بودن پلم.
اما صدایی می آید .
انگار از درونم.
از قلبم.
و به من امید اییستادگی می دهد.
صدایی می گوید امید داشته باش ... من کنارت هستم.
برای همیشه ...
کافیست بخواهی.
خدایا می خواهم بهت نزدیک شوم.
کمکم می کنی؟
.
.
.
- ۹۳/۰۸/۱۵