مردی که در خیابانهای مریوان آهسته گذر می کرد!

به گزارش اورامانات، حتی درختان خیابانهای شهر مریوان صدای آرامش را می شنیدند. بدور از تعلقات دنیوی خودش را مدیون خاک و زمین می دانست.
آن تکه چوبی که هراز چندگاهی با برداشتنش خجالت زده می شد و از بس عاشق خدا بود که خودش را در اعماق شکر الهی غرق می دید.
درست است که پاهای راه رفتن را روی زمین بی زبان نداشت اما آن اندیشه مبرا
از احساسات دنیوی اش بار سنگین ناامیدی را از دوش خلایق برداشته بود و
عبرتی برای نسل اندر نسل این آب و خاک شده بود.
محمد اداک فرزند حسن( مشهور به حه مه ژیواری) که همه او را می شناختند.
مردی که سالها بر روی یک تکه چوب راه می رفت " لالو حمه ی ژیواری" که خیابان های شهر را تنها گذاشت از یک طرف خود را مدیون همه می دانست، از طرف دیگر خاک و زمین هم پیام محبت و مهربانی شقایقهای روزگار را به کوههای سر به فلک کشیده اورامان داد که کوهسالان و عودالان را هم از آب دریای صبر و استقامت لالو حه مه ی ژیواری بی نصیب نکند .
مردی که مسیر طولانی این دنیای بزرگ را مثل سایر افراد نپیمود و شصت و اندی سال را در کنار مهربانیهای روزگار با تلخیهایش روی تکه چوبی سپری کرد، تکه چوبی که آرامش را در آن می دید و رنگ سبز آرزوهایش را در دفتر خوبیهای بازاریان مریوان می دید بازاری که به شهادت بعضی از آنان ورودش را برکت و نعمتی برای آن روزشان میدانستند اما ...
اما با آن همه بی مهری روزگار و ناسپاسی ما اهالیش زیر گنبد تاریک و با فرا رسیدن فصل مرگ ثروت و سامانمان هنوز در قافله غافلان و عقب ماندگانیم ...
(لالو حه مه ) رویاها و دنیای آرزوهایش را در دکانهای سرپوشیده وحدت (تاریکه بازار) جستجو می کرد اما ما اهالی دنیا خشکی دهانمان یا همان تشنگیمان را در ساحل و عمق زریوار می دیدیم سبحان الله ازین فتنه ها که بر سرماست.
به گقته و شهادت مردان قسم خورده دین که محتوی شخصیتش را در این پنج دهه اخیر یادداشت کرده بودند واژه پاک الله را در قلب آن نازنین صفت به تماشا نشسته اند.
لالوحه مه و ژیواری با آن همه گشت و گذارش در کوچه پس کوچه های مردوخ و حاج نجیم و بازار اورامیها و .. دیگر یارای مقابله با اجل خدا را نداشت و در شامگاه روز سه شنبه راس ساعت سه شب بتاریخ20/02/95 برای ابد چشم ازین دنیای ناسپاسیها فرو بست. اما در حین این یادداشت و مرور این نوشته قلم از کار می افتد و این دنیای تزویر و چند رنگی را در دو بیت خلاصه کرد ....